این پست میگوید به دشمنی برخیزید! این رذل، این هیچ. این بیهوده میخواهد با دشمنی بقاء یابد. به پام میافتد، توبه میکند، زاری. نه!
پیمانه لبالب ده، دنیا به چه میارزد؟چو غزل ز شه دمیدهست همه بیت شاهوار است
ز زبان عشق بشنو غزلی که شاهکار است
چه گمیمیانه آخر؟ به کنارهها عیان شو
که کنار آسمانها سر از این میان تار است
چه ستارگان بدانند به چه قصّه و چه کاری؟
فلک و جَه و جلالش چو تو در رسی غبار است
همه دانه قسمتم شد به تو دام قارهگستر
همه قامتم بلورین ز شکوه انتظار است
به شکار لحظه افتاد نفس هزارههایت
قسمای هزار گیسو که یکت به از هزار است
چو به مَد به خود کشانیم همه جزر خویش گردم
به زمین چگونه افتم به دلی که جذب یار است
صف عاشقان ببینم چو تو زلف برگشایی
ز شب سیاه هر یک سوی خانه و دیار است
چه اگر سخن بچینم؟ تو میانه در غیابی
غیبت حبیب کردن همه سود آشکار است
چو غزل ز شه دمیدهست همه بیت شاهوار است
برو حلمیاز میان خیز که تو را نه هیچ کار است
باد میآید و باده در سر میشکفد. باد میآید از جانب خدا، غم میرود، شعف در رگ میشتابد و شکر قدر میگسترد. شکرانهاتای خدای وصل!ای فصلهای بیخطاب وای وصلهای ناگریز! چنان مردنی چنین میلادی میطلبید.
چو غزل ز شه دمیدهست همه بیت شاهوار استمیرویمای دل به سوی جنگها
خوشخوشان با رنگها آهنگها
لحظاتی دقیق و مفرد که روح فرو میریزد. لحظاتی سخت و یگانه که روح از انسان فرا میخیزد و در خدا با خویش روبرو میشود. آنگاه آن یگانه، آن هنرمند اعظم، خلّاق بیحد، در جان بانگ بر میدارد: «ای تا بدینجا آمده! جرأت کن و همچون من باش!»
چه دیوانه وار بودیم هیهاتهم اوّل تاریخ تو، هم آخر تاریخ تو
محفل به محفل دم به دم بر منبر تاریخ تو
کار از روش خفایی ماست
بنهفتن پارسایی ماست
من هیچ چیز ننویسم خوشترم. من هیچ کار نکنم، هیچ راه نروم، آسودهترم، خندانترم، بیغمترم، شادانترم. لیکن مینویسم، میکنم، میروم، میکشم از رنجها سهم شایستهی خویش، مینوشم از دردها سهم بایستهی خویش، و این چنین بر مدار تقدیر حقیقی خویش، در عمق رنج و غم و تلخی، آسوده و خندان و بی غمم.
کار از روش خفایی ماستتنها میتوان به عشق و کار فراوان غبطه خورد. تنها میتوان به عرقهای روح در برآوردن خیال به قامت جسم غبطه خورد. تنها به رنج میتوان غبطه خورد که گنج فرا سازد، نه که گنج یابد، بلکه با چرخش دستان و عرق جان، گنجها را لحظه به لحظه، دم به دم، ذرّه به ذرّه، بیافریند.
از تو نازنین رنج..تعداد صفحات : 2