دل به سان قبلهنماست، سوی تو نشانه میگیرد
آدمیغریبه مییابد، در تو آشیانه میگیرد
ای دریغ از من که روزی اینان را تنگ در آغوش میفشردم، مگر که هنر آموزند و راه و رسم زندگی.ای دریغ از من و سخت افسوس و دو صد ناسزا بر من، که روزی ایشان را تنگ در آغوش فشردم، مگر که کودنانِ شر خیر آموزند و به روشنی برخیزند.
قیمت کپسول لاغری ادیوس اصلشاید هرگز در تن به تو باز نرسم. شاید باز بمانم و پای گِل لنگ بماند، لیکن هرگزاهرگز پای دل لنگ نخواهد ماند.
روی خود از خلق پوشاندهام، امّا بوی خود نه. چرا که بوی من بوی توست، چرا که روی من روی توست. آن نیز به وقت گشوده دارم.
در چشم خستهام خواب ارچه آرزوست
خفتن چه باشدم در جلوهگاه دوست
بلوای اندرون رخصت نمیدهد
بیدار مردمک از مردمان اوست
قلبم که دیرگاه بیواژه میتپید
چون شهد او چشید دائم به گفتگوست
این کیست جامهام صد گونه میدرد
هر گونه میرود فارغ ز جستجوست
از آب دیدهام شرمیچه بایدم
چون خود حضور او ناموس آبروست
از جام کهنهاش نوشم به هر دمی
نقشش چو بادهای، جانش یکی سبوست
خنجر کشد مرا فارغ شوم ز خویش
این گونه یار هم، این گونه هم عدوست
در پیش چشم او از خود چه دم زدن
جان مست بادهاش بی خود بههایوهوست
برخیز حلمیا زین واحه پر گشا
اسرار جام او افسانهی مگوست
آنچه راه چپ به ما آموخته است: خلق یک شیطان بزرگ و انداختن تقصیرها و کوتاهیهای خویش بر دوش او. در جهاد اصغر باختن، و از ترس نور به تاریکی پناه بردن.
داستان کوتاه بی وفاییما بر زمین چنان نامهایی نگرفتیم، تقدیر نشدیم، تقدیس نشدیم، آقا نشدیم، چنانکه زنده بودیم چون مردگان افراشته نشدیم. ما باج جمعیتها ندادیم و با آیینها نرد نباختیم و با مذاهب لاس نزدیم. پس رانده شدیم، چرا که پیشتر از بالا خوانده شده بودیم.
مردگان این سال عاشقترینِ زندگان بودند.رستهام از کمال انسانی
از حروف قیل و قال انسانی
از جهات بیثبات زوال
از جنوب و از شمال انسانی
چون که برجستهام به قامت روح
باک نیستم از رجال انسانی
زحمت عمرها بسی بردم
تا که شد پاک سال انسانی
هر کسی ریسمان خود بافد
در پی اتّصال انسانی
من ولی غرّهام به حالت خویش
غرقه در ارتحال انسانی
حلمیا چشم حال خود وا کن
بسته کن چشم و چال انسانی
تعداد صفحات : 2